پارت۲۰

اومد سمتم که خیلی سرد نگاش کردم که گفت
-هنوز نخوابیدی
-جام راحت نیست واقعا
-یه لحظه وایسا
-اوکی
-هوی نگهبان گمشو بیا اینجا
-بله
-یه پتو بده
پتو رو داد به لیام
-چرا وقتی باهاش اینجوری حرف زدی کاریت نداشت
-ازم مث سگ میترسن
-او
-بیا اینجا لم دادو دستشو باز کرد
-چیزه من من تاحالا
-😆😆خیل خب ولی ایندفعه رو اوکی باش
آروم خزیدم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینشو پتو رو کشید روم داشتم از بی‌خوابی میمردم سرمم به حدی درد میکرد که نگو آروم به خواب رفتم
#لیام
آخ که اگه بدونه چرا میخوام بهش نزدیک شم که هر روز آرزوی مرگ میکرد خوابیده بود تو بغلم بهتره بگم شرط بندی؟ یا اینکه انتقام؟ شایدم یه شب عشقو حال ؟ یا اصن یه برده مث بقیه
صدای درونم گفت
-ولی خیلی وقته همچین دختری ندیدی بعدشم مثه بقیه خوبه خودت کشوندیش زندان خوبه خودت
-خیل خب بسه اره میدونم ولی نمیتونم از اینا بگذرم
-اگه عاشقش بشی چی؟
-عمراا فکرشم نکن
دیدگاه ها (۰)

پلرت۲۱

پارت ۲۲

پارت ۱۹

پارت۱۸

هنرمند کوچولوی من

#my_Black_life3 پارت²+مگه الان تو درگیر یه مثلث عشقی شدی؟÷عا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط